آتریسا جووون؛؛؛آتریسا جووون؛؛؛، تا این لحظه: 11 سال و 4 روز سن داره
داداشیم؛ آرسام جون؛؛داداشیم؛ آرسام جون؛؛، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 13 روز سن داره

پرنسس اردیبهشتی ما

جشن دندونی آتریسا جون ( 309 روزگی )

این هم عکس های خودم توی جشن دندونیم       این هم کیک خوشمزه ی دندونی مــــــــن                           این هم یک سری از کادوهای غیر نقدی عزیزای منه که خیلی دوستشون دارم از مامان جون و بابا جون و عمو آرمان و عمه اعظم و عمه فرانک و عمه افسانه و بابایی و مامی گلم هم واسه هدیه شون تشکر می کنم، جای مامان جون و بابا جون مامانیم هم خیلی خالی بود... بوس بوس بابای ...
8 اسفند 1392

جشن دندونی آتریسا جون ( 309 روزگی )

دیروز جشن دندونی من بود و خیلی خوش گذشت  عمه افسانه جونم و عمه زهرا جون هم از صبح اومده بودن و داشتن به مامی جون کمک می کردن تا ریسه های دندونی رو بچسبونن من ازشون تشکر می کنم و می گم خیلی خیلی مرســــــــــــی  و همین طور از مامی و بابایی هم تشکر می کنم که این همه زحمت کشیدن و این جشن رو واسه ی من گرفتن مرسی مامی جونم  مرسی بابایی گلم  از مامان جونم هم تشکر می کنم و از همه ی مهمون های عزیزی که اومدن ممنونم  این هم تقویم سال 93 که مامی جونم واسه اینکه جشن دندونی من با سال نو همزمان شده و اینکه یادی از جشن دندونی من همیشه تو ذهن مهمون های عزیز بمونه بهشون هدیه می داد همین جا از آقای...
8 اسفند 1392

آتریسا جون 10 ماهگی

امروز ماه های تولد من دو رقمی شدش، آخ جون من 10 ماهه شدم یعنی دارم بزرگ میشم  جدیدا می تونم واسه یه کوچولو بدون اینکه از چیزی بگیرم واستم و وقتی مامی و بابایی جونم واسه اولین بار ایستادن من رو دیدن کلی ذوق کردن و خدا رو شکر گفتن  و از همه مهمتر اینکه حواسم هست که یه وقت نیفتم و آروم واسه خودم میشینم و مامانی و بابایی از این حرکتم کلی خوششون اومده و هی من و لوس می کنن  خودم هم کلی ذوق می کنم وقتی که از حالت ایستاده میشینم بدون اینکه بیفتم  این روز ها خونمون خیلی شلوغ پلوغ راستی امروز هم عمه زهرا جونم اومده بود تا به مامی جونم که واسه جشن دندونیم داره آماده میشه کمک کنه آخه چهارشنبه همین هفته جشن دندونی منه و من خیلی ذو...
4 اسفند 1392
1